گاهی راجع به بعضی ادم ها یه فکرایی می کنم... حالا یا تنهایی فکر می کنم یا بقیه کمکم می کنن. ولی موضوع اینه که وقتی بعداً یه جایی از درد ِ دلشون می خونی یا برات می گن یا تصادفی ازشون با خبر می شی... تازه می فهمی که اون ادم کجاها حق داره و کجاها حق نداره ! گاهی سر زدن به نوشته های بعضی ها باعث می شه بهتر بشناسمشون یه حالی بهم دست داد  وقتی نوشته های روزانش رو تو yahoo 360خوندم ... بر خلاف ظاهر پر التهاب و شیطون و شرش و البته اعصاب خردکن، کلی تو دلش یکی رو دوست داشت ... عجیب بود که از هر 3-4 تا مطلبی که نوشته بود ... 2 تاش انگار با یکی دیگه حرف می زد انگار فقط خودش می دونست و اون، که چی شده و چی گذشته بهش . چقدر احساسم در موردش عوض شد وقتی فهمیدم چقدر دلش لطیف و زودرنجه، همیشه فکر می کردم خوشش می یاد ادم رو بچزونه ، ولی راستش دیگه الان اینجوری فکر نمی کنم . فقط فکر می کنم که چقدر تنهاست.

سرد و بازم سرد

بازم یه روز سرد ِ دیگه گذشت. توی اون پارک هیجان انگیزی که پیش خودم اسمش رو گذاشتم پارک سحرامیز ... روی یه نیمکتی نشستیم موازی همون نیمکتی که اون شب یکشنبه برای نشستن انتخابش کرده بودیم. فکر می کردم همه چیز باید تموم شده باشه، واقعاً دیگه فکر نمی کردم چیزه دیگه ای هم باقی مونده ...

نمی دونم ... شایدم دیگه واقعاً چیزی باقی نمونده ... اره ، واقعاً دیگه تموم شد... دیگه مطمئنم که چیزی نیست که نگرانش باشم. همه ی اون اتفاق های بد یه جا افتادن و اون حق داشت...  چقدر وحشتناک همه ی دنیای من بهم ریخت.

تازه دارم درد بلوغ رو حس می کنم ... تازه دارم چشمام رو به زشتی ها عادت می دم و توش نفس می کشم ... تازه دارم می فهمم که ادم ها چقدر می تونن ترسناک باشن ، اینا رو باید یه روزی می فهمیدم ولی فکر نمی کردم به این زودی روزش برسه ولی خوب انگاری اون روز خیلی زود اومد، شایدم من تو خواب کودکی غرق بودم که نتونستم بفهمم که چقدر زود پا به سن گذاشتم.

چی بگم ، زندگی که می گفتن؛ همین ریختیه ... لابد الان دارم رو پستی بلندیاش راه می رم ... نمی دونم  این یکی کدومشه ! پستیه یا بلندی !  

 

یه راه حله فوق العاده !

دلم واسش تنگ شده. خیلی خیلی زیاد. ولی چطوری می شه اینو بهش بگم وقتی نمی دونم کجاست ؟! تمام این دو سه روز به فکرش بودم. هر جا رو نگاه می کردم یاد اون می افتادم. دیگه واقعاً داشت فکرش کلافم می کرد. هیچ راهی هم نداشتم جز انتظار کشیدن. امروز با خودم یه فکری کردم... چه فکری ؟؟؟؟ ... خوب،... دیگه بهش فکر نکردم.... راه حله خوبی بود نه !!!!!!!!!! : ))