...............

 کاش می تونستم بفهمم که با خودش چی فکر می کرد وقتی که اون روز تصمیم گرفت با من حرف بزنه .... کاش می تونستم بفهمم  که نگاهش چی می گفت وقتی که به چشمام خیره شده بود... کاش می تونستم بفهمم که با خودش چی می گفت اون روز که انگشتامو توی دستش فشار می داد... کاش می تونستم بفهمم که تو مغزش چی می گذشت وقتی بهم گفت دوستم داره ... کاش می تونستم بفهمم که چرا وقتی بوسیدمش چشماش رو اروم بست ... کاش می تونستم بفهمم که چرا انقدر بهم محبت می کنه.... کاش می تونستم بفهمم چه بر او گذشت که  وجود تب دارم رو غرق بوسه کرد، وقتی در اغوشش از هیجان "اّه" کشیدم ... کاش می تونستم بفهمم که چرا این همه سوالهامو بی جواب گذاشت وقتی ازش خواستم که برام دلیل بیاره..... کاش می تونستم بفهمم چی ... چرا... چگونه.....

 

 روزی که رفت ؛ همه چی رو فهمیدم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
فرهاد پنج‌شنبه 24 آذر 1384 ساعت 03:47 http://eae2.blogsky.com

من دلم شور می زنه...جون مادرت بهم بگو چرا رفتش..؟! چی شد..؟چیو ازت پنهون می کرد..؟ چرا اینهمه دیر فهمیدی..؟
چرا تو هم مثل من اینهمه دیر فهمیدی...........؟!!
ده آخه یه چیزی بگووووووووووووووووووووو........!!!

سیب گاززده پنج‌شنبه 24 آذر 1384 ساعت 17:41 http://3ib.blogsky.com

کاش می دانستم چیست آن چه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست

- شنبه 26 آذر 1384 ساعت 23:19

عالی بود...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد