کاش می تونستم بفهمم که با خودش چی فکر می کرد وقتی که اون روز تصمیم گرفت با من حرف بزنه .... کاش می تونستم بفهمم که نگاهش چی می گفت وقتی که به چشمام خیره شده بود... کاش می تونستم بفهمم که با خودش چی می گفت اون روز که انگشتامو توی دستش فشار می داد... کاش می تونستم بفهمم که تو مغزش چی می گذشت وقتی بهم گفت دوستم داره ... کاش می تونستم بفهمم که چرا وقتی بوسیدمش چشماش رو اروم بست ... کاش می تونستم بفهمم که چرا انقدر بهم محبت می کنه.... کاش می تونستم بفهمم چه بر او گذشت که وجود تب دارم رو غرق بوسه کرد، وقتی در اغوشش از هیجان "اّه" کشیدم ... کاش می تونستم بفهمم که چرا این همه سوالهامو بی جواب گذاشت وقتی ازش خواستم که برام دلیل بیاره..... کاش می تونستم بفهمم چی ... چرا... چگونه.....
روزی که رفت ؛ همه چی رو فهمیدم.
من دلم شور می زنه...جون مادرت بهم بگو چرا رفتش..؟! چی شد..؟چیو ازت پنهون می کرد..؟ چرا اینهمه دیر فهمیدی..؟
چرا تو هم مثل من اینهمه دیر فهمیدی...........؟!!
ده آخه یه چیزی بگووووووووووووووووووووو........!!!
کاش می دانستم چیست آن چه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست
عالی بود...