یه جمله ی کوتاه

بهش گفتم، دیگه حالت رو ندارم .بهش گفتم دیگه داری اعصابم رو خرد می کنی. گفتم دیگه نمی خوام صدات رو بشنوم ... گفتم دیگه برو و راحتم بذار... . بدون هیچ جروبحثی گذاشت رفت. خیلی وقت بود که رفته بود چون اصلاً بودنش رو ندیده بودم و تنها چیزی که از خودش بجا گذاشت... یک جمله ی کوتاه بود تو یه کارت کوچیک سفید  "امیدوارم منو بخشیده باشی ... جان".

 

موتسارت و باران - اشفتگی گلبرگهای سرخ

یک روز تابستانی درگراس زیر گرمای خورشیدی دیوانه درخیابانها قدم می زدم. از برابر پنجره ای کوتاه که تقریباً هم سطح پیاده رو بود گذشتم. بدون گرفتن شتاب گامهایم به درون ان نگاهی انداختم. در بین تاریکی ، زن و مردی همدیگر را در اغوش گرفته بودند. این نگاه لحظه ای طول کشید اما هفته ای به من طراوت بخشید. مانند این تصور را پیش موتسارت هم دیده ام؛ هم اغوشی دو نت در سایه روشن.

من به واقعیت ، محبتی پنهانی دارم. من هیچ چیز را جز در شکل نهانی اش، به دقت نمی نگرم. در این لحظه که می نویسم شاید چیزی در حال وقوع باشد دو تن که در اتاقی به هم عشق می ورزند، دو نت که شادمانه سخن می گویند برایم کافی است تا زمین را برای زیستن برگزینم.

 

                                                           

                                                                                     کریستین بوبن

خانه ام ابری است

خانه ام ابری است

یکسره روی زمین ابری است با ان،

 

از فراز گردنه ، خرد و خراب و مست

باد می پیچد.

یکسره دنیا خراب از اوست

و حواس من.

 

ای نی زن، که تو را آوای نی برده است دور از ره، کجایی؟

 

خانه ام ابری ست اما

ابر بارانش گرفته است.

در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم،

من به روی آفتابم

می برم در ساحت دریا نظاره.

و همه دنیا خراب و خرد از باد است،

و به ره، نی زن که دایم می نوازد نی، در این دنیای ابر اندود

راه خود را دارد اندر پیش.

 

 

                        نیما یوشیج